پرفورمنس آرت چیست_تقابل پرفورمنس آرت و تئاتر_احمد دامود
پرفورمنس آرت
احمد دامود
"پرفورمنس آرت"، هنری ترکیبی است و از ترکیب هنرهای متفاوت و عناصری که در آن هنرهای متفاوت موجود است، بهره میبرد؛ مثل نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر، رقص، ویدئو فیلم و یا ترکیب این هنرها.
دیگر اینکه همه این تعاریف، اتحاد نظر دارند که پرفورمنس در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی آغاز شده و بتدریج شکل گرفته است.
و باز همه آنها اتفاق نظر دارند که پرفورمنس، خاستگاه نظریش نمایش گونههایی بوده به نام "happening" که من آن را به "اتفاقهای دیدنی" ترجمه کردهام.
دیگر اینکه تمام این تعاریف، اتحاد نظر دارند که "پرفورمنس آرت" از قطعههای مجزا و غیرمرتبط به هم تشکیل شده است.
به این ترتیب در همان نگاه اول، متوجه میشویم که پرفورمنس در تقابل با تئاتر قرار میگیرد و در بعضی موارد در تضاد کامل با آنچه که ما به نام تئاتر میشناسیم، قرار دارد.
درباره تقابل آن با تئاتر اجازه بدهید به چند نکته اشاره کنم و آن وقت توضیحات بیشتر ذکر خواهد شد. اولین نکتهای که در تقابل با تئاتر قرار میگیرد . . . این است که اجراکنندگان پرفورمنس، معتقد هستند که اصولاً بازیگر نیستند، بلکه اجراکنندگان پرفورمنس هستند.
و نیز معتقدند که بازیگری تئاتر اگر در عالیترین شکل خودش هم انجام شود، همچنان کاری است که از واقعیت عینی به دور و نوعی وانمود کردن است؛ هر قدر هم ماهرانه این کار انجام شود، همچنان باز وانمود کردن است.
همچنین معتقدند که وانمود نمیکنند که خودشان هستند و هیچچیز خارج از خودشان نیست و در شرایطی که قرار میگیرند به ضمیر ناآگاهشان و یا ناخودآگاهشان که خود به خود بروز پیدا میکند، مربوط است و در نتیجه آنچه انجام میدهند، باز خودشان هستند.
حالا اینکه میتوانند ضمیر ناخودآگاه را اینقدر به کمک بگیرند که در صحنه از آن استفاده کنند، بحثی است که وقتی وارد جزییات شدیم تا حدودی به آن خواهیم پرداخت؛ ولی همین اعتقاد که اصولاً ما بازیگر نیستیم و تئاتر بازی نمیکنیم آنها را به سوی اینکه نوع دیگری عمل کنند، سوق میدهد و سرانجام کارهایی انجام میشود که در تئاتر، هیچگاه امکان عملش نیست.
مثلاً در گروه "جزیره بزها" در شیکاگو، بازیگر اجازه میدهد که در صحنه به او شلیک شود و شلیک هم میشود و سپس او را به CCU میرسانند. این نوع کار، چیزی نیست که در تئاتر اتفاق بیفتد و چیزی نیست که بتواند تکرار شود.
پرفورمنس در شکل اولیهاش و شکلی که پایهگذارانش آن را به وجود آوردهاند بر وجه زندهبودن و عین واقعیت بودن استوار است؛ البته شیوههای دیگری بعد از آن بهوجود آمده که به آنها خواهیم پرداخت.
نکته دیگر درباره این شیوه مدنظر در شکل اولیهاش، این است که در خیلی موارد، قابل تکرار نیست و اگر هم بخواهد تکرار شود دو یا سه بار بیشتر امکان تکرار ندارد.
دومین نکتهای که پرفورمنس را در تقابل با تئاتر قرار میدهد، این است که قصهای ندارد و اصولاً هم نمیخواهد قصهای داشته باشد. نه تنها نمیخواهد روایی باشد، بلکه نمیخواهد قصه هم داشته باشد و همانطور که قبلاً اشاره کردم از اجزایی تشکیل شده که مستقلاند و هیچ ارتباطی با هم ندارند و اگر هم ارتباط داشته باشند دیگر پرفورمنس نخواهد بود.
سومین اختلاف این هنر با تئاتر در این است که اجراکنندگان آن تلاش دارند نوعی از پرفورمنسآرت را که از شکل اولیهاش بهوجود آمده و هنوز هم عده زیادی به دنبالش هستند، نضج دهند و آن این است که تماشاگر را به طور کامل در تئاتر دخالت بدهند؛ البته نه از نظر عاطفی و احساسی، بلکه عملاً او را در اجرا دخالت بدهند تا جایی که به قول "ریچارد چکنر"، نتوان تفاوتی بین بازیگر و تماشاگر احساس کرد. این هم چیزی است که در تئاتر نه اتفاق میافتد و نه میتواند به این شکل وجود داشته باشد.
نکته دیگری که در تقابل با تئاتر قرار میگیرد، این است که در تئاتر؛ اعم از شکل کلاسیک و شکل مدرنش، معمولاً در هر لحظه از نمایشنامه و اجرا، توجه تماشاگر به یک مساله خاص جلب میشود و از اینکه توجه تماشاگر به چند موضوع خاص جلب شود، خودداری میکنند. این مسأله برای پیشبرد داستان خیلی مهم است؛ البته مسایل جانبی همیشه وجود دارد؛ ولی آن چیزی که در مرکز توجه قرار میگیرد در هر صحنه و یا در هر لحظهای از صحنه، یک مسأله است و نه چند مسأله. اجراکنندگان پرفورمنس، علاقهمند هستند که معکوس عمل کنند؛ یعنی در هر لحظه، تماشاگر به چند نقطه و چند موضوع متفاوت توجه داشته باشد و او را در انتخاب، آزاد میگذارند و در نتیجه هر کس، یک جا را نگاه میکند و یا یک چیز را تعقیب مینماید و همه اینها همزمان اتفاق میافتد.
به این ترتیب پرفورمنس از چند دیدگاه متفاوت در تقابل با تئاتر قرار میگیرد. اجازه بدهید نگاهی به شروع پرفورمنس بیندازیم و سپس به عناصر آن بپردازیم.
همانطور که عرض کردم از دهههای ۱۹۷۰ میلادی، پرفورمنس اجرا شده و بتدریج شکل تکامل یافتهتر خودش را یافته؛ اما پایگاهش قبل از اینکه تئاتر باشد، هنرهای تجسمی بوده؛ یعنی در واقع از نقاشی و مجسمهسازی شروع شده است.
علت این امر این است که در آن سالها، هنرمند نگاه دیگری به مسأله هنر داشته و در واقع هنرمندی که در آغاز در رشتههای تجسمی کار میکرده، معتقد بوده که هنرش وسیلهای تجاری شده است. این نکته، بخشی از یک تحرک اجتماعی است. مثلاً هنرمند تابلویی را میکشد و یا مجسمهای را میسازد و آن را به موزهها میدهد و قیمت پیدا میکند و عدهای میخرند و عدهای مبلغ دیگری روی آن میکشند و چند برابر میشود و میفروشند و... همه چیز تجاری است و اینها بهوسیله یکسری تاجرها انجام میشود.
عدهای گفتند کاری کنیم که هنر ما در راستای عرضه تجاری نباشد. در نتیجه آغاز کار پرفورمنس از اینجا شروع شد و بوم را کنار گذاشتند و یا نقاش، بدن خود را آغشته به رنگ کرد و روی یک صحنه یا سطح سفید در حالی که عدهای تماشایش میکردند و موسیقی هم به صورت زنده نواخته میشد، غلتید و شکلی روی زمین یا صفحه سفید ساخت و اثر هنری خود را عرضه کرد و بعد هم همهچیز را شسته و همهچیز از بین میرود.
هدف این عده، خلق اثری بود که قابل فروش و معامله نباشد. این حرکت در بسیاری از گالریها شروع شد. عمدتاً این اتفاق در آمریکا و اروپا رخ داده است. مجسمهساز هم برای اینکه مجسمهاش تبدیل به یک وسیله تجاری نشود از بدن خود استفاده میکند و به صورت مجسمه در گوشهای و در سکون کامل میایستد و آدمهایی که از آنجا عبور میکنند، توقف کرده و نگاهش میکنند و بعضیها هم برایش پول میگذارند و یا یکی پهلویش میایستد و موسیقی میزند و او بعد از چند ساعت از آن سکویی که بر روی آن بوده پایین میآید و تمام میشود.
از آنجایی که شکل ایستادن مجسمه به نحوه زندگی شخصی و همچنین به تفکرات خودش برمیگردد، این نحوه کار، رنگ بیوگرافی شخصی هم به خود میگیرد.
هنرمند تئاتر از روز اول بیشتر با ابزار بدنش کار کرده و حال که میبیند ابزار کارش را دیگران هم استفاده میکنند، میاندیشد که چه بهتر او هم از این ابزار که همیشه داشته و استفاده میکرده، به انواع متفاوت دیگر استفاده کند و به این ترتیب از آن طریقی که پرفورمنس در نقاشی و مجسمهسازی شروع شده و شکل گرفته، آن را وارد تئاتر میکند.
همانطور که میدانید در هنر تئاتر، عناصر تئاتر، عناصری مشخص هستند که بارها شنیدهاید. طرح، اشخاص بازی، کشمکش، تعلیق و... از آن جملهاند که در تئاتر شنیدهایم. این عناصر در پرفورمنس وجود ندارد و یا حداقل کیفیت بسیار متفاوتتری دارند؛ مثل غافلگیری که وجود دارد؛ اما شکلش متفاوت است.
‹‹آنتونی هابر›› تا آنجا که من مطالعه و برخورد کردهام، شخصی است که بیشترین تحقیق را در این زمینه دارد و بیشتر از هرکس دیگری مسایل پرفورمنس را تئوریزه کرده است. وی مطالعاتش را از سال ۱۹۷۰شروع کرد و نخست، جزوهای را بیرون داد و آخرین اثرش در سال ۲۰۰۲ درباره پرفورمنس است و شامل تمام تلاشهایی است که در این زمینه اتفاق افتاده است. تلاش او این بود که یک شکل علمی و عملی ارایه دهد و مبانی تحقیقی را از طریق پژوهش پیدا کند.
آنچه که من به عنوان مبانی پرفورمنس میگویم در واقع تئوریزه شده بحثهای اوست. او معتقد است که پرفورمنس، سه عنصر اصلی دارد: سکون، تکرار و عدم تداوم و غافلگیری. بقیه عناصرش مثل زبان، محل اجرا، چگونگی بازیگری و میزان حضورش و... مسایل جانبی و ثانویه هستند.
سکون در تئاتر هم وجود دارد؛ ولی سکون تئاتر، سکونی است لحظهای بهطوری که بازیگر میایستد و لحظهای به چیزی برای تعمق و یا برای گمراه کردن و یا برای تفکر در یک شی و به دلایل متفاوت که هدفمند است، نگاه میکند.
سکون در پرفورمنس؛ مثل بوم نقاشی برای نقاش است و این بوم، پایه همه کارهاست و بر روی آن بوم است که تکراری و عدم تداوم و غافلگیری اتفاق میافتد؛ یعنی از سکون شروع شده و به سکون ختم میشود و در طول کار، دوباره به سکون باز میگردد و بعضی اوقات، سکونها بسیار طولانی است و میتواند از چند دقیقه تا چند ساعت ادامه داشته باشد.
نگاهی که تماشاگر پرفورمنس به سکون میکند؛ مثل نگاهی است که به تابلو نقاشی میکند. میایستد و به شخص ساکن نگاه میکند؛ مثل اینکه تابلوی نقاشی یا مجسمه را نگاه مینماید. در حالی که در تئاتر، توجه به این شکل نیست. سکون، گذراست و ساختار تئاتر، طوری است که شما نمیتوانید مثل تابلوی نقاشی رو به رویش بایستید. همه چیز به سرعت رد شود؛ حتی سکون.
به عنوان مثال نمایشنامهای در نیویورک اجرا شد به نام "سایت". در این نمایشنامه، تابلویی ترسیم میشود. خانمی بر روی یک کاناپه دراز کشیده و "رابرت موریس"(کارگردان) میگوید که یک انسان زنده به کار میبرم و بر روی کاناپه، بازیگری را حدود دو ساعت(مدت اجرا) به شکلی که "مونه" آن را نقاشی کرده با همان شکل، لباس و گریم در حالت سکون کامل قرار میدهم.
از اینجا بود که ورود این عناصر به تئاتر شروع شد و بعد تمایل کامل به سمت پرفورمنس رخ داد.
عنصر دیگر تکرار است. تکرار در تئاتر هم وجود دارد؛ ولی نوع آن متفاوت است و هدفمند؛ اما تکرار در پرفورمنس، یکی از عناصر اصلی است و ممکن است تا بینهایت ادامه پیدا کند و یا تا چند ساعت این عمل تکرار شود.
همه اینها را از زندگی گرفتهاند. سکون در زندگی وجود دارد. تکرار یکی از پایههای زندگی است؛ مثلاً تنفس، تکرار یک عمل است و نیز راه رفتن. ضربان قلب، تکرار یک ریتم و عمل خاص است. تکرار، موجب تداوم زندگی است.
تکرار در پرفورمنس، همانند تکرار در طبیعت است و هیچ هدف خاصی جز خود تکرار وجود ندارد. گویا فقط دوست داشتن و خوشآمدن، ملاک تکرار کردن است که برآمده از ضمیر ناخودآگاه است و گویی چیزی از پشت ذهن، دستور انجام این کار تکراری را میدهد؛ البته میدانیم که تکرار، بعد از مدتی خسته کننده میشود و دیگر معنا ندارد. پس اگر نخواهیم تکرار کنیم، چکار کنیم؟ در نتیجه دوباره به سکون باز میگردیم. شاید هم تداوم در عمل تکراری را از بین ببریم و کار دیگری را تکرار کنیم. به زودی به این مرحله میرسیم که آنچه را میتوانیم انجام دهیم، فقط برای یکبار انجام داده و تمام شود. ازسوی دیگر کار دیگری نداریم که انجام دهیم و باید دوباره به سکون بازگردیم. برای اینکه این اتفاق بیفتد آن وقت دست به کارهای عجیب و غریب زده میشود.
یکی از شیوهها این گونه است: به اسم خود فکر کن و برای هر یک از حروف آن کاری انجام بده و یا منوچهر را تکرار کرده و سپس تداوم آن را از بین ببر. با "م"، مویت را بکن؛ یعنی فکر کن و این کارها را انجام بده. "ن"، ناله کن؛ "و" وسط ابرویت را بخاران؛ "چ" چمباتمه بزن؛ "هـ" هوا را با صدا از دهانت بیرون کن و... بلافاصله به چیز دیگری فکر کن؛ مثلاً اتاق، تاق باز خوابیدن.
باید این موارد به سرعت انجام شود و فکر نکرد و به گونهای پیش رفت که گویی همه چیز از پشت ذهن بیرون آمده و اصلاً فرصت اینرا که درباره "ق" چکار بکنم، نداشته باشیم. خود به خود میآید. ما حق انتخاب نداریم و باید به سرعت کار خودمان را انجام دهیم و اگر انجام ندهیم به سکون میرسیم. کار بسیار مشکلی است. ضمناً هر کاری که انجام میشود باید نسبت به کار قبلی جذابتر بوده و یا حداقل همان مقدار جذابیت صورت میگیرد و داشته باشد وگرنه به چیزی تبدیل میشود که کسی حوصله نگاه کردن به آن را ندارد و آنوقت این تلاش فقط برای جذابیت، موجب میشود شما دست به هر کاری بزنید.
عناصر بعدی و فرعی پرفورمنس، نیازها و انسان است. از نیازهای انسان استفاده میشود تا اشکال متفاوت او در حّد نهایت جلوه یابد؛ چون قرار است زندگی باشد.
در گروه "جزیره بزها" میبینم که یک نفر مشغول انجام دادن یک کار تکراری در بیرون استخر میشود و بقیه اعضا باید در زیر آب بمانند تا وقتی که آن فرد از مرحله تکرار خارج شود و به عدم تداوم برسد؛ یعنی عملاً همه به مرحله خفگی میرسند و باید تا آن حّد تحمل کنند.
یا عدهای، خودشان را آنقدر بیدار نگه میدارند که پس از این مدت ۵ روز به طور مداوم در جای پر سر و صدا هم از خواب بلند نمیشوند و به خواب عمیق میروند. گشنه نگه داشتن خود و خوراندن اجباری به ماشین و یا به یک ربات تا آنجا که از دست و پا بیفتد و بعد غذا دادن دیگران به او و... تحت عنوان نیازها در پرفورمنس مطرح است و یکی از عناصر اصلی اجراکنندگان این هنر به شمار میرود.
زبان در پرفورمنس به کار نمیرود و اگر به کار رود، معنای زبان را ندارد؛ یعنی مفهومی را القا نمیکند و گیجکننده است. به اصطلاح خودشان از زبان به عنوان شی استفاده میکنند. همچنان که از انسان به عنوان شی استفاده میشود.
استفاده از شی به عنوان زبان، مسألهای است که ویژگیهای خاص خودش را دارد و در کتاب پرفورمنس، نمونهای از آن را آوردهام.
در عدم تداوم به آشفتگی و هرج و مرج میرسیم که باز بخشی از عناصر پرفورمنس است. میدانید که در تئاتر، آشفتگی نداریم. آشفتگی جایی است که کاری را آنقدر انجام میدهیم که دیگر کاری برای انجام دادن نداریم و جلوی کار بازیگر دیگر را میگیرد.
مثلاً بازیگری از وسایل بازیگر دیگر استفاده میکند و یا تماشاگر را بر روی صحنه میکشد و او را وادار به انجام کاری میکند و یا هر کاری را که او انجام میدهد، او نمیگذارد که آن کار را انجام بدهد و به همین ترتیب، هرج و مرج را به وجود میآورد.
نتیجه آنکه درباره مقوله نیازها از عناصر به گونهای استفاده میشود که بازیگر دیگر امکان عمل ندارد و از پا میافتد و او را کشان کشان بیرون میبرند. این موجب آن میشود که حالا اجراکننده؛ چون باید عین واقعیت باشد به خودش اجازه دهد هر کاری را که میخواهد، انجام دهد.
قتل هم همانطور که در "جزیره بزها" ذکر شد، انجام میشود و به صورت واقعی شکیل میکنند و حد و نهایتی برای این اعمال قایل نیستند؛ چون باید عین واقعیت باشند.
"دیوید ممت" اعتراض میکند که پرفورمنس به یک رفتار نابهنجار تبدیل میشود و این نه تنها کار نمایش نیست، بلکه کار انسانی هم نیست. آنهایی که اعتقاد دارند پرفورمنس باید عین واقعیت باشد و هنر باید با زندگی یکی شود و مرز بین زندگی و هنر باید برداشته شود آنوقت که به این مراحل میرسند با عملی غیرقابل قبول هم از نظر بازیگر و هم از نظر تماشاگر مواجه میشوند. از سوی دیگر این اعمال تکرار ناپذیرند؛ مثلاً فقط میتوان یک بار گلوله را شلیک کرد.
خاستگاه نظری پرفورمنس همانطور که عرض کردم و نمونههایی از آن را گفتم به سالهای ۱۹۷۰ بر میگردد. آن سالها، سالهای بسیار آشفتهای است و در واقع اوج جنگ ویتنام است و تقریباً بعد از شروع جنگ ویتنام، این اتفاق بسیار شدید است.
من خودم اواخر دهه ۶۰ و اوایل سالهای ۷۰ در آنجا دانشجو بودم و خیابان ۱۴ را همیشه آتش میزدند و هنوز قسمت اعظم ساختمانها در آنجا سوخته است. بچههای ثروتمند در محلههای محروم، گدایی میکردند و به خانه نمیرفتند و روابط اجتماعی و جنسی کاملاً عوض شده بود. هیپیسم به شدت رشد پیدا کرد و تمام این تحولات اجتماعی شدید، باعث شد تا آدم فکر کند که سنگ روی سنگ بند نمیشود.
در هنر هم این شکل آغاز شد و طغیانی را فراهم آورد. دهه ۱۹۷۰ Happening آغاز شد و رشد یافت؛ همان چیزی که من اسمش را اتفاقهای دیدنی گذاشتم. اتفاقهای دیدنی چیزی بود که باز همین ویژگیها را داشت؛ البته به شکل خیلی ابتداییتر آن. Happening؛ یعنی اتفاق و در روزنامهها چیزی به نام happening وجود دارد؛ یعنی چیزی که در روز اتفاق میافتد. گالریهایی که نقاشی و مجسمه دارند و از این قبیل مسایل؛ ولی اسم این کار را happening گذاشتند و اسم چند نمونه از آنها را در کتاب خودم آوردم؛ مانند غذا خوردن که در غار انجام میگیرد.
اصولاً چون اینها خیلی کم اتفاق میافتد، تاریخچه خیلی کم دارند و اینکه آیا کارگردان داشته یا نداشتهاند، همه در پرده ابهام است. همه اینها بیش از ۲ و ۳ اجرا نداشتهاند و نمیتوانستند تکرار شوند؛ مثلاً یک نفر، چند ماشین و چند تا آدم را جمع میکرد برای اینکه میخواست یک کار happening بکند. سپس روی دو نفر، کاغذ آلومینیوم میکشید و آنها را در داخل ماشین میگذاشت و ماشین را در جایی پارک میکرد و میرفت. همه که عبور میکردند، توجهشان جلب میشد.
عده دیگری از همین گروه در ایستگاه راهآهن، خودشان را باند پیچ میکردند و در دو گوشه مینشستند و از دور با هم حرف میزدند و یک عده هم دور آنها جمع میشدند. آن شخص که آلومینیوم در روی صورتش پیچیده شده بود از ماشین پیدا میشد و تلفن میزد و ماشینها را میآورد و نمایش تمام میشد. بسیار ابتدایی و بدون هدف است.
بعد از این است که پرفورمنس شکل میگیرد و تئوریزه میشود. در حال حاضر انواع پرفورمنس متفاوت است و صرفاً یکی از تئوریسینهای آن "مایکل کوروی" است که معتقد است پرفورمنس باید مثل سیرک باشد.
سیرک، نهایت پرفورمنس است. هر کس کار خودش را انجام میدهد و هر کس، جذابیت خودش را دارد و در یک لحظه هم چند کار با هم انجام میشود و هر کس به هر نقطهای که میخواهد نگاه میکند و هیچ حرفی برای گفتن وجود ندارد و نباید هم داشته باشد.
"ریچار چکنر" در مقابل معتقد است پرفورمنس چیزی است که با اندیشه اجرا میشود و اجراکنندگان آن آدمهای سیاسی هستند و تفکر خاصی را تبلیغ میکنند و حرف زیادی برای گفتن دارند؛ مثل لایه زیرین، اثر "آندره سید" و "پتی جک".
امروز انواع متفاوتی از پرفورمنس داریم. یک شکل اولیه آن این است که هدفی جز جذابیت ندارد و به پرنوگرافی و یا برهنه تصویری روی آورده است و اصلاً از همان سالها این کار شروع شده است و نوعی از آن، کاملاً سیاسی است. نوعی هم با تئاتر مخلوط شده و تئاتر از آن بهره برده است.
یک نمونه آن را برایتان میگویم که چند ماه پیش در ونکوور در سه روز آخر هفته؛ یعنی جمعه، شنبه و یکشنبه اجرا میشد و آن به این ترتیب است که به خانه شما نامهای میآید و دعوت میشوید که در عروسی دوست دوران تحصیلیتان و یا مثلاً قوم و خویشتان شرکت کنید. بهای بلیت هم x است. این عروسی در واقع یک پرفورمنس است، منتها شما باید پس از واریز پول، کارت دعوت خود را بگیرید و روز موعود، لباس عروسی بپوشید و با خانواده به مراسمی که در کارت نوشته شده، بروید.
آنجا مراسم عروسی برگزار میشود. بین دو نفر و عدهای که خانواده عروس هستند؛ اما همه آنها پرفورمر و اجراکننده پرفورمنس هستند، خطبه خوانده میشود و تمام کارها که انجام میگیرد به رستوران میروند و مشغول خوردن میشوند. خانواده عروس و داماد در بین مدعوان راه میافتند و شما را پسرخاله صدا میکنند و شما باید قبول کنید که او پسرخالهتان است. او از دوران گذشته با شما صحبت میکند و این وسط یک عده با هم دوست در میآیند و یا درگیری شکل میگیرد. عروس میآید و به خانمی که نشسته میگوید تو داشتی با شوهرم صحبت میکردی!... او را از کجا میشناسی؟ درگیری به وجود میآید و... برخی که میتوانند با قضیه راه بیایند، وارد قضیه میشود و دیگران در گوشهای مینشینند و در واقع تبدیل به تماشاگر میشوند. به این ترتیب، نوعی از آن تأثیر گرفته از تئاتر است و به قول یکی از دوستان، اینگونه فاصله بین تئاتر و پرفورمنس را پر میکنند
ممنونم از توضیحات شما خیلی رسا بود